جدول جو
جدول جو

معنی سنگ دره - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ دره
دره ای در منطقه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ یده
تصویر سنگ یده
نوعی جادوگری که ترکان و مغولان در جنگ ها با سنگ مخصوصی به نام یده انجام می دادند و معتقد بودند می توانند در هر فصل از سال برف و باران نازل کنند و باعث شکست دشمن شوند، یده، جدامیشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ دوله
تصویر سنگ دوله
گردباد، تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
فرهنگ فارسی عمید
آثار و بقایای موجودات زندۀ قدیمی (حیوانی یا نباتی) مانند استخوان و دندان و صدف و امثال آن ها که از زمان های قدیم در داخل طبقات زمین باقی مانده و به صورت سنگ درآمده است و از مطالعۀ آن ها می توان تا حدی به احوال جانداران قدیم و همچنین عمر طبقات زمین پی برد، فسیل
فرهنگ فارسی عمید
زمین یا خیابان و کوچه که در کف آن تکه های سنگ را پهلوی هم چیده و هموار کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(سَ گِ خُ)
رجوع به سنگ خروس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
مجازاً حائل و مانع از چیزی. (آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 228). مزاحم. مانع. انگل. (ناظم الاطباء) ، متعرض راه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ سُ)
نوعی از سنگ نرم که در بعضی بلاد هندوستان بهم رسد و نوعی از آن سفید هم باشد و آنرا در عرف هند بانسی خوانند و سرخ نرم تر از سفید بودن و معدن هر دو یکی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ رَ)
دهی است از دهستان راستوپی بخش مرادکوه شهرستان شاهی. دارای 380 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ سُ مَ / مِ)
سنگی که از آن سرمه سازند و این ترجمه اثمد است. (آنندراج). کحل. (منتهی الارب). اثمد. (نصاب الصبیان). توتیا. (صراح اللغه). سنگ انتیمون و اثمد. (از ناظم الاطباء) : و کانهای گوگردو زاج و سنگ سرمه (در طبرستان). (تاریخ طبرستان).
سنگ سرمه چونکه شد در دیدگان
سنگ بینایی شد اینجا دیده بان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
واحد وزنی بود معمول در تهران و پاره ای شهرستانها معادل دو من تبریز برابر با شش کیلوگرم
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رَ / رِ)
نمک چینی. حجر آسیوس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ گُ دَ / دِ)
حصاه کلیه، رمل کلیه. رجوع به سنگ کلیه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ مُ رَ / رِ)
حجرالبرد. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نُ رَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 283 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ یَ دَ / دِ)
سنگی که در بدن حیوانات تولید گردد. (ناظم الاطباء) ، سنگی است که هرگاه عزیمت بر آن خوانده بر کف دست مقابل آسمان کنند ابر و باران بسیار ببارد و این عمل در ترکان شایع است. حجرالمطر. (از آنندراج) :
اشک را موی کشان تا سر مژگان آورد
کار سنگ یده از نالۀ نی می آید.
صائب (از آنندراج).
عاشق که چو باران نکند گریه ندیدم
سنگ دل خوبان همه سنگ یده باشد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
باعث ریزش مژگان سرشکم شده ست
دل سنگین تو سنگ یده را می ماند.
میرزا رضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ)
بقایای متحجر شدۀ موجودات زندۀ اعصار قدیمه. این بقایا علم به احوال موجودات گذشته را بمقیاس بسیارزیادی برای ما روشن میکنند و نیز در تشخیص نسبی طبقات زمین مؤثرند. فسیل
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رَ / رِ)
نوعی از سنگ سخت است. (آنندراج). سنگی صلب و سخت. (ناظم الاطباء). سنگ خارا:
این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود
آن کعبه پور آذرو این کردگار کرد.
خاقانی.
ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت
حوالۀ سر دشمن بسنگ خاره کنم.
حافظ.
در سینۀ دل ز نازکی بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ دَ رَ)
دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان تهران. در 4هزارگزی شمال ورامین. دارای 210 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گردباد. (آنندراج). رجوع به سنگدوله شود
لغت نامه دهخدا
(لِ بَرْ رَ / رِ)
قسمی از آش است که از آرد گندم میسازند و بر ران نهاده مثل رسن می تابند و بریان کرده در گوشت می پزند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ دَ)
دهلیزخانه که در ولایت از سنگ میباشد. (آنندراج) :
بسنگ در کعبه ام ده قران
وز آن پلۀ طاعتم کن گران.
هاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ / لِ)
گردباد باشد و آن بادی است که خاک را بشکل مخروطی بر هوا برد و به عربی اعصار گویند. و با واو مجهول بنظر آمده است. (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
قسمی آش که از آرد گندم میسازند و آنرا بر ران بره نهند ومثل رسن تابند و سپس بریان کنند و درگوشت پزند
فرهنگ لغت هوشیار
بقایای متحجر شده موجودات زنده اعصار قدیمه. این بقایا علم به احوال موجودات گذشته را به مقیاس بسیار زیادی برای ما روشن میکنند و نیز در تشخیص سن طبقات زمین موثرند فسیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ برق
تصویر سنگ برق
درخش سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ فرش
تصویر سنگ فرش
((سَ نْ. فَ))
زمینی که روی آن را با سنگ مفروش کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگواره
تصویر سنگواره
((سَ رَ یا رِ))
فسیل، بقایای موجودات زنده گذشته های دور که به صورت سنگ درآمده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگ شده
تصویر سنگ شده
جامد
فرهنگ واژه فارسی سره
از دره های واقع در زیارت خاسه رود از دهات استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بنافت ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد، از توابع دهستان بندپی بابل، نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
دل سنگی، سنگ دل
دیکشنری اردو به فارسی